اشک
اشک هم یک جور میوه است.
قبیله سیاه مستها معتقدند هرکس پنج نوع اشک توی زندگیش بخوره عمرش طولانی میشه
و اگر بتونه هفت نوع اشک بخوره
کانهو با خضر از چشمه حیات، آب خورده باشه جاودانی میشه
وقتی وارد مراسم ختم شوهر خاله ی خدابیامرزت میشی و با دیدن دختر پسرهاش، سعی می کنی همدردیت بیاد و اشک میاد، میوه ی درخت
"ببین من این همه وقت با شما دخترخاله ام چقدر مهربون بودم همه اش" را می خوری
وقتی می ری روضه و شعرش یه پایان جدید با یه تصویر سازی نو داره، نوک دماغت تیر می کشه و بعد میوه ی درخت "ببین من چقدر شعر شناس و نازک طبعم" را می خوری
وقتی همه ی زندگی در هم برهمه ، پسر وسطی نصفه شب جاشو خیس کرده و اومده بین تو و باباش خوابیده و خیسی سردش به تنت می خوره و همزمان صدای دخترت از توی اتاق میاد که وای مدرسه ام دیر شده ، بعد گریه ی اون یکی در میاد که اصلا نباید بیدار میشد و سپس فرزند شورشی صدا بلند می کنه که من دیگه نمیرم مدرسه... اونوقت که خشمت را قورت میدی و اشکت در میاد میوه ی "ببین زندگی با فرزند بیشتر چقدر شادتره " را می خوری
اشک یاس...و اون وقتیه که از شاعرترین دوستت یک برخورد مآل اندیشانه به بزرگترین و اشک آورترین اتفاق قرن می بینی
اشک اعتراض...و اون وقتیه که دانشجویی اولا ...توی سرزمین فرصتهایی ثانیا...فقط داری شعار میدی ثالثا ..اونوقت میان کتفت رو از پشت می پیجونن و صورتت رو می چسبونن کف آسفالت و بهت حالی می کنن که فقط می تونی گریه کنی
اشک شوق ...این مال وقتیه که معلم دخترت توی گروه معلمها یه متن فرستاده و عنوانش اینه که باید در تاریخ بنویسن دختر تو که بوده و چه کرده....
اما یه جور اشک خاص هم هست که من امروز اولین بار مزه اش کردم، نه بی مزه بود مثل اشکهای سانتی مانتال شاعرانه، نه شور مثل اشکهای راستکی
به جان خودم اشکش شیرین بود! ولی اصلا از روی شادی و این حرفها ریخته نشده بود...
یه جور آبی بود که کل کره چشم رو در خودش غرق می کرد و از همه جای چشم می پاشید بیرون
اشکش هم اعتراض و یاس داشت هم شوق و حیرت ، هم شاعرانه بود هم سوگوارانه
اشک کسی که به خدا میگه لطفا توبه های تا الانم را بی خیال ....باعث و بانی همه توبه شکنی ها را به من برگردان!
- ۰۳/۰۲/۱۰
زندگی من در یک جمله:
بعد گریه ی اون یکی در میاد که اصلا نباید بیدار میشد......